شهید سبیل اخلاقی از شهدای اهل سنت شهرستان نیک شهر استان سیستان و بلوچستان است. حدود 5 سال پیش بود که در یکی از اردوهای جهادی در مناطق محروم استان سیستان و بلوچستان، کاروان خبری همراه دانشجویان قرارگاه شهید شوشتری متوجه شدند که شهید اخلاقی با 11 سال سن نوجوان‌ترین شهید دفاع مقدس محسوب می‌شود. او در خرداد ماه سال 1353 چشم بر جهان گشود و در آذر ماه سال 1364 در حالی که پیک لشکر ثارالله (ع) محسوب می‌شد تیر خورد.

مادر شهید اخلاقی در نشستی با اشاره به ویژگی‌های شهید اخلاقی گفت: «سبیل» از کودکی بزرگ‌تر از سنش رفتار می‌کرد و همیشه مثل یک جوان پخته کمک حال من و پدرش بود. هنگامی که تازه نوجوان شده بود به بیابان رفته و هیزم جمع می‌کرد تا بین ایتام و سالمندان از کار افتاده تقسیم کند. سبیل قبل از رفتن به مناطق جنگی روی پیراهنش نوشته بود «شهید سبیل اخلاقی» و این تنها یادگاری است که از سبیل برای ما مانده است.

در ادامه این گفتگو پدر شهید اخلاقی با اشاره به وحدت میان شیعیان و اهل سنت خاطرنشان کرد: همه ما در ایران با هم برادر هستیم و خون هیچ قوم و مذهبی به دیگری برتری ندارد اشراری که در بمب‌گذاری‌ها شرکت می‌کنند مسلمان نبوده بلکه کافر هستند.

آرزویم دیدار با مقام معظم رهبری است که یقین دارم در صورت دیدار با ایشان چشمانم شفا خواهند یافت. در نیک شهر با اینکه اکثر مردم اهل سنت هستند ولی به خانواده شهدا احترام می‌گذارند و خود را در حفظ و حراست کشور مانند شیعیان می‌دانند.

پسرم تنها 11 سال داشت که به جبهه‌ها رفت و امروز اگر بار دیگر کشوری به ایران حمله کند تمام پسرانم و نوه‌هایم را به جبهه‌ها اعزام خواهم کرد.

از هفت سالگی عضو بسیج بود

خان‌محمد اخلاقی پدر پیر و مهربان شهید «سبیل اخلاقی» گفت: من 5 دختر و 2 پسر دارم و شغلم کشاورزی است، سبیل در سوم تیر ماه 1353 در نیکشهر به دنیا آمد، او تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند و برای کمک کردن به من وارد زمین‌های کشاورزی شد؛ با شروع جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، پسرم 7 ساله بود که به عضویت بسیج عشایر درآمد.

سَبیل بارها می‌خواست به جبهه برود اما سن و سالش کم بود و من نمی‌گذاشتم، اندام درشتی هم نداشت، پسرم برای رفتن به جبهه لحظه‌شماری می‌کرد، سال 64 که کشور درگیر جنگ بود و از سویی دیگر ضدانقلاب در نقاط مختلف سیستان و بلوچستان هم غائله می‌کردند.

پسرم تنها 11 سال داشت که به جبهه‌ها رفت و امروز اگر بار دیگر کشوری به ایران حمله کند تمام پسرانم و نوه‌هایم را به جبهه‌ها اعزام خواهم کرد

یک روز «خان» که طالب جدایی مردم از انقلاب بود، مردم را دور خود جمع کرد و شروع کرد به امام خمینی (ره) ناسزا گفتن، او می‌گفت: «شما طرف ما هستید یا خمینی؟ طرف انقلاب نروید خمینی شما را می‌کشد» دعوای من با «خان» شروع شد، به او گفتم: «اگر امام را دوست نداری، حق نداری به او ناسزا بگویی، جان خودم را فدای یک تار موی امام می‌کنم» همین درگیری منجر شد که از من شکایت کنند و مرا به زندان بیندازند.

چند وقتی بود که در زندان بودم، یک روز «سَبیل» به ملاقاتم آمد و گفت: «می‌خواهم به جبهه بروم، امام دستور دادند که برای اعزام به جبهه هر کس می‌تواند، برود، من می‌خواهم بروم و احتیاج به رضایت شما دارم» من هم به پسرم گفتم: «برو خاک ما را از دست بیگانگان و دشمنان انقلاب نجات بده» .

شهید 11 ساله کشور
شبانه عازم جبهه شد

مادر شهید هم در ادامه گفت: در غروب یکی از روزهای آذر سال 1364 شهید سبیل اخلاقی نزد من آمد و گفت: «مادر جان می‌خواهم به جبهه بروم.» که با مخالفت من روبه‌رو شد. من به او گفتم پسرم تو تنها فرزند پسر من هستی و من جز تو و سه خواهرت در حال حاضر کسی را ندارم. اما شهید می‌گفت: «مادر هر طور شده من باید به جبهه بروم و اگر خواست خداوند باشد شاید شهید شوم. من شهادت را دوست دارم. با شهادت و ریختن خون امثال من است که ما در جنگ پیروز می‌شویم» . سبیل می‌گفت: «اگر ما جوانان مقابل این دشمن متجاوز را نگیریم، به خودش اجازه جسارت به خاک کشورمان را می‌دهد. من به بسیج محله می‌روم و از آنجا به سپاه خواهم رفت. شما تا برگشتن من بیدار بمانید.» این سخنان را در حالی که لباس‌هایش را جمع می‌کرد، می‌گفت و سپس به سوی مقر سپاه حرکت کرد.

من هم تا ساعت یک بعد از نیمه شب چشم به راه تنها پسرم (در آن زمان) بیدار ماندم. اما هر چه انتظار کشیدم، پسرم به خانه نیامد تا اینکه در همان انتظار به خواب رفته و با صدای اذان از خواب بیدار شدم.

بعد از اذان و خواندن نماز به دخترانم گفتم: «شما صبحانه درست کنید و بخورید، من می‌روم سپاه تا در مورد سبیل سۆال کنم. که آیا از سپاه آمده است یا نه؟» وقتی به سپاه رسیدم، سراغ سبیل را از آن‌ها گرفتم. گفتند: «چنین شخصی اینجا نیامده است» . من هم پس از ناامیدی به طرف خانه آمدم و دم در حیاط خانه چشم به راه و منتظر سبیل نشستم. در همین لحظه بود که یکی از آشنایان مرا در این حالت دید و پرسید: «چرا اینجا نشسته‌ای؟ چشم به راه کی هستی؟!» من پاسخ دادم: «منتظر سبیل هستم. او از دیشب تا به حال به خانه بازنگشته».

در این لحظه بود که گفت: «مگر خبر نداری که دیشب تعدادی از رزمندگان ساعت 12 از نیکشهر به طرف جبهه اعزام شدند، من آن‌ها را دیدم که حرکت کردند.»

چند وقت بعد از رفتن سبیل بود که یکی از خانم‌های فامیل گفت: «بیا تا به همراه یکدیگر به دنبال سبیل برویم» . من گفتم: «نه من نمی‌روم، او را به خدا سپرده‌ام، هر چه خدا بخواهد همان می‌شود».

سبیل سن‌اش کم بود اما در درگیری‌ها همیشه شجاعانه می‌ایستاد، رفته بود نماز بخواند و تیر به سینه او اصابت می‌کند، او را به تهران منتقل می‌کنند و روز نهم بهمن 1364 در بیمارستان به شهادت می‌رسد

نامه‌های نوجوان 11 ساله برای مادرش

بعد از سبیل دو نامه از جبهه برای ما فرستاد، او در این نامه‌ها نوشته بود: «مادر اگر من شهید شدم ناراحت نشوید. برای من گریه نکنید و برای اسلام و رزمندگان اسلام و انقلاب دعا کنید؛ اینجا حال من خوب است، دعایم کنید چون ما به دعای شما نیاز داریم؛ مادرم شیرت را حلالم کن و مرا ببخش و اگر من شهید شدم هنگام تشییع جنازه من بگویید: شهیدان زنده‌اند الله‌اکبر، نگویید مرده‌اند الله‌اکبر. چون شهیدان در پیشگاه خداوند روزی می‌خورند» .

شنیدن خبر شهادت سبیل در زندان

پدر شهید در ادامه گفت: حدود 45 روز می‌گذشت که یک شب حس عجیبی داشتم، خوابم نمی‌برد، تا اینکه از بلندگوی زندان مرا صدا زدند، آن‌ها خبر آزادی مرا دادند، به جناب سروان گفتم: «چرا مرا آزاد کردید؟» او جواب داد: «پسرت شهید شده است باید بروی و او را شناسایی کنی» .

مرا به سردخانه بردند، خودم را بالای سر «سبیل» رساندم، او را از بویش شناختم، وقتی کنار پیکر بی‌جان پسرم ایستادم، اصلاً گریه نکردم، کسانی که در اطرافم بودند، گفتند: «بچه‌ات شهید شده، چرا گریه نمی‌کنی؟» به آن‌ها گفتم: «برای چه گریه کنم، او برای حفظ ناموس به جبهه رفت، من راضی بودم که او برود، حتی جنازه‌اش را برای من نیاورند» .

همرزمان سبیل از جبهه به نیکشهر آمدند، آن‌ها می‌گفتند: «سبیل سن‌اش کم بود اما در درگیری‌ها همیشه شجاعانه می‌ایستاد، رفته بود نماز بخواند و تیر به سینه او اصابت می‌کند، او را به تهران منتقل می‌کنند و روز نهم بهمن 1364 در بیمارستان به شهادت می‌رسد» .

فرآوری : سامیه امینی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع: خبرگزاری: بسیج/فارس
برچسب‌ها: شهید اخلاقی با 11 سال سن نوجوان‌ترین شهید دفاع مقد
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۲/۰۹/۲۰ساعت ۱۲ ق.ظ  توسط احمد غزالی 09116249701 فوتبال قائم شهر  |