شوقي افندي خود را «ولي امر الله» خواند و رئيس «بيت العدل» معرفي كرد. او در دارالفنون باليون لندن تحصيل كرده و مستقيماً تحت پرورش و تربيت انگليسي ها رشد كرده بود.
شوقي افندي با شعار برابري زن و مرد دستور برداشتن حجاب را صادر كرد و ازآنجا كه ايران را خاستگاه «بهائيت» مي دانست به پيروان خود سفارش كرد كه كوشش كنند تا اين روش قبل از هرجا در تهران و ايران رايج گردد.
شوقي افندي كه در سال 1300 شمسي، يعني اولين سال به قدرت رسيدن رضاخان به رهبري «بهائيت» برگزيده شده بود و در سال 1336، يعني شانزدهمين سال سلطنت محمدرضا پهلوي مرد.
براساس وصيت و دستورات عبدالبهاء بايد رهبري بهائيت در خاندان «شوقي افندي» به صورت موروثي باقي مي ماند، اما برخلاف پيش بيني بهاءالله و عبدالبهاء، شوقي صاحب فرزند نشد. به همين سبب او براي اداره جامعه بهائيت، ايجاد تشكيلاتي به نام «بيت العدل» را لازم و ضروري دانست.
شوقي افندي در دانشگاه امريكايي بيروت و سپس در دانشگاه آكسفورد تحصيل كرده بود و انتخاب او به رهبري بهائيت با توجه به رذايل اخلاقي كه داشت موجب اختلاف و انشعاب هاي تازه اي دربهائيت شد. حتي فضل الله صبحي مهتدي - كه كاتب و منشي عبدالبهاء بود- دست از اين فرقه پوشالي كشيده و به دامان پاك اسلام رو آورد و خاطرات خود را از رفتار زشت «شوقي» انتشار داد. براساس نوشته ها و خاطرات صبحي، شوقي افندي (رباني) گرايش شديدي به همجنس بازي داشته و توضيح داده است كه چگونه رهبر بهائيان جهان اوقات خود را با همجنس بازي به عنوان «مفعول» مي گذرانده است. اين امر، از دلايل رويگرداني چند تن ديگر از نزديكان عبدالبهاء از فرقه ضاله بهائيت نيز بود.
اختلاف و انشعابات تازه در بهائيت
شوقي رباني در سال 1336 شمسي به مرض آنفلوآنزا در لندن درگذشت.
پس از مرگ شوقي افندي كشمكش شديدي بين بهائيان برسرجانشيني او در گرفت و بسياري از آنان رهبري همسر آمريكايي او به نام روحيه (ماري) ماكسول را پذيرفتند. اينان در اوايل دهه 340 كنفرانس ويژه اي با حضور سران مهم فرقه بهائيت در لندن تشكيل دادند و دراين كنفرانس 9نفر رابه عنوان اعضاي مجلس بيت العدل انتخاب كردند. آنگاه اين بيت العدل به شهر «حيفا» در «اسراييل» منتقل شد كه تاكنون فعال است و هرچندسال يكبار با تجديد انتخابات اعضاي آن تغيير مي كند. رياست اين گروه كه به بيت العدل حيفا شهرت دارد، با روحيه ماكسول - همسرشوقي افندي - بود كه او نيز در سال 1378 شمسي مرد.
البته نخستين «بيت العدل» بهائيان در سال 1951 ميلادي يعني هشت سال قبل از مرگ شوقي رباني و توسط وي ايجاد شد. اولين وظيفه اين هئيت ايجاد رابطه با دولت اسرائيل بود. اسامي اعضاي اولين دور بيت العدل اعظم به شرح زير بود:
1- چارلز ولكات
2- علي نخجواني
3- بورا كاولين
4- ايان سمبل
5- لطف الله حكيم
6- داويد هوفمن
7- يوج جاني
8- امور گيبسون
9- هوشمند فتح اعظم
و اعضاي هيئت دوم بيت العدل:
1- دكتر لطف الله حكيم
2- ايمامي گيبسون
3- هوشمند فتح اعظم
4- يورا كاولين
5- هيو جانس
6- ايان سمبل
7- چارلز ولكات
8- ديويد هونمان
9- علي نخجواني
و اسامي اعضاي بيت العدل سوم به شرح زير مي باشند:
1- علي نخجواني
2- هوشمند فتح اعظم
3- ايماس گيبسون
4- ديويد هوفمان
5- يورا كاولين
6- هيو جانس
7- ايان سمبل
8- چارلز ولكات
9- ديويد روح(103)شوقي افندي در سوم آذر 1335 شمسي تعدادي از بهائيان را براي انجام وظايف مختلف از جمله حفاظت و تبليغ امر بهأالله با عنوان «ايادي امرالله» انتخاب كرد. برخي از اسامي اين افراد به شرح زير بود:
1- ايادي امرالله چارلز ميسن ريمي
2- ايادي امرالله روحيه خانم ماكسول (همسر شوقي)
3- ايادي امرالله اميليا كاليز
4- ايادي امرالله لروي ليواين
5- ايادي امرالله علي اكبر فروتن (در عصر پهلوي مدتي رياست آموزش و پرورش همدان را برعهده داشت و نويسنده جزوه هاي درسي اخلاق كودكان و نوجوانان بهائي بود).
رشته هاي تشكيلات ايادي امرالله تا دوردست ترين نقاط جهان مي رسد.
در دوره پهلوي درايران محافلي از سطح ملي تاسطح ده تشكيل شد و هر محفل حداكثر 9 عضو داشت، با تقسيم كار در لجنه هاي تابعه خود فعاليت هاي بهائيان را پوشش مي داد و از همين رهگذر بود كه بهائيان بر تمام امور مملكتي ما چنگ انداختند.
از آنجا كه ايران به عنوان تنها كشور شيعه است كه تا كنون فرقه هاي استعماري چون وهابيت و قاديانيگري و. . . نتوانسته است در آن نفوذ كند بهائيان علاقه عجيبي به ايران دارند و ايران را «مهد و سرزمين امرالله» مي خوانند و براي تبليغ اين فرقه در ميان ايرانيان نهايت كوشش را به عمل مي آورند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
103 -نورالدين چهاردهي، چگونه بهائيت پديد آمد، صص 223 - .227

+ نوشته شده در  ساعت   توسط مرکز مطالعات فرهنگی سیاسی  |  نظر بدهید


بر اساس چارت تشكيلاتي «بيت العدل» اسرائيل درارتباط كامل با اياديان امرالله است و داراي مشاورين و معاونين قاره اي است. محفل ملي ايران در هر استان يك محفل استاني داشت كه پس از آن محفل شهرستان و محفل ده قرار مي گيرد. هريك از محافل داراي حداكثر 9 نفر عضو و لجنه هايي با عناوين زير بودند:
مطبوعات، سمعي و بصري، نشر نفحات الله، ورقا وتزييد، معلومات، معارف آهنگ بديع، اخبار امري، حيات، امأالرحمن، خيانات نوزده روزه، گلستان موسيقي، نشر آثار امري و غيره. هر «لجنه» داراي چند «هيئت» و هر هيئت داراي چند «كميسيون» است. پس از كنفرانس لندن و انتخاب «بيت العدل حيفا» گروهي از بهائيان، اين كنفرانس و بيت العدل حيفا به رياست «روحيه ماكسول» را بي اعتبار دانستند و يك امريكايي به نام چارلز ميسن ريمي را به عنوان جانشين شوقي افندي و رهبر بهائيان معرفي كردند و تحت عنوان ريمي ها از بهائيان جدا شدند.
چارلز ميسن ريمي فرزند يك كشيش كليساي اسقفي بود كه در سال 1874 ميلادي در يكي از شهرهاي حاشيه رودخانه «مي سي سي پي» امريكا به دنيا آمد. او كه تحت تعليمات كليساي اسقفي امريكا پرورش يافته بود، از دوستان بسيارنزديك شوقي افندي به حساب مي آمد. وي كه پس از آشنايي با «شوقي افندي» به فرقه ضاله بهائيت پيوسته بود، كم كم صاحب موقعيتي در ميان بهائيان شد. دوستي اين امريكايي با شوقي رباني به حدي بود كه شوقي رباني وي را نماينده خود مي خواند و در مراسم و جلساتي كه نمي توانست در آنها حضور يابد، «ميسن ريمي» را به جاي خود مي فرستاد. او دوبار به نمايندگي ازسوي شوقي افندي (رباني) به سراسر دنيا و مراكز تجمع و نفوذ بهائيان سفر كرده بود. طرفداران چارلز ميسن ريمي او را پنجمين پيشوا و رهبر بهائيان جهان مي دانند و به وي لقب عزيزالله و ولي امر ثاني داده بودند.
در همين ايام ودرميانه كشمكش طرفداران خانم روحيه ماكسول و هواداران چارلز ميسن ريمي برسررهبري فرقه بهائيت، يكي از بهائيان خراسان - كه در كشوراندونزي اقامت داشت- ادعاي مهدويت كرد و خود را موعود كتاب اقدس - كتاب مقدس بهائيان - دانست. اين شخص كه جمشيد معاني نام داشت، برخود لقب سمأالله گذاشت و فرقه جديدي به نام سمائي ها را به وجود آورد كه گروهي از بهائيان بويژه بهايي هاي هند و پاكستان به او گرويده اند.
نورالدين چهاردهي يكي از محققين در ملل و نحل درباره جمشيد معاني مي نويسد:
«جمشيد معاني مانند ميس ريمي كه در آمريكا مدعي شد، وي در اندونزي دانشگاهي تشكيل داده و ورود بهائيان را در آن كشور مانع شده و گفته است در آخر ژانويه سنه 1966 م به معراج رفته است و ريشه درخت بهأ و ثمره آن معاني است». (104)
بهائيت در عصر مشروطيت
از زمان شيخ احمد احسايي تا انقلاب مشروطيت، يعني حدود 90 سال، شاهد بروز و ظهور فرقه هاي متعددي بوديم كه نامدارترين آنها عبارتند از شيخيگري، بابيگري، ازليگري و بهائيگري. در سالهايي كه زمزمه قانون و مشروطه برزبانها جاري شد، اين فرقه ها انشعابات متعددي را پشت سرگذاشته و تنها شيخيگري و بهائيگري، آن هم به سبب حمايت كانونهاي استعماري، محلي از اعراب داشتند و برسرپا مانده بودند.
بسياري از پژوهشگران و نويسندگان تاريخ كه با نگرشي اسلامي به انقلاب مشروطيت نگاه مي كنند، بابيگري و بهائيگري را يكي از عمده ترين عوامل انحراف آن مي دانند. در اين دوران شاه در رأس دولت و روحانيت راهبر و پيشاهنگ ملت بودند. در اين ايام، دولت به خاطر مديريت نادرست و سوءاستفاده دولتمردان در اوج فساد و از لحاظ مالي بسيار ضعيف بود. مطالبات آزاديخواهانه مردم رو به تزايد داشت و روي هم رفته دو خط فكري خاص اين خواست و نهضت را تغذيه مي كردند. يكي علما و روحانيون كه اصلاحات اجتماعي - مذهبي را خواستار بودند و تشويق مي كردند و ديگري روشنفكران و تحصيلكردگان فرنگ رفته و به طوركلي غرب زده كه الگوهاي دموكراسي اروپايي را براي ايران مي خواستند.
اما تفكر غالب، تفكر اسلامي بود. مورخان و كارشناسان غربي همچون خانم پروفسور آن لمبتون جاسوس انگليسي در ايران براين اعتقادند كه در آن ايام مردم، ايران را «كشور اسلام» و شاه را هم «پادشاه اسلام» مي خواندند. و پيش از انقلاب مشروطيت يك حركت آزاديخواهانه و نوگرايانه توسط ميرزاملكم خان ناظم الدوله و سيدجمال الدين اسدآبادي در ايران شروع شده بود و اين جنبش كه عليه فساد و استبداد داخلي و نفوذ خارجي بود به جنبشي ملي و اسلامي تبديل شد.
البته دور از انتظار نيست كه خانم «آن لمبتون» كه پيوند و ارتباطاتش با آژانسهاي جاسوسي انگلستان اثبات شده است، مي كوشد تا حركت ميرزا ملكم خان نظام الدوله كه از سوي «گراند لژ اسكاتلند»، يعني سرزمين مرجع فراماسونري جهان، هدايت مي شود و اهدافي جز برنامه هاي استعماري ندارد، را حركتي آزاديخواهانه قلمداد نمايد.
پس از ترور ناصرالدين شاه و آغاز سلطنت مظفرالدين شاه خواست و مطالبات مردم شدت بيشتري به خود گرفت. به استناد مدارك تاريخي، مردم از آغاز حركت بيدارگرانه كه منجر به مشروطيت شد، خواستار «عدالتخانه» بودند. يعني به وجه اسلامي ماجرا بيشتر اهميت مي دادند و مي خواستند تا اين عدالتخانه ها بر مبناي معيارهاي اسلامي اداره شود.
اگر به جريان مبارزه و طرح مطالبات مردم در آن ايام به دقت نگاه كنيم، مي بينيم كه عبارت مشروطيت درست بعد از بست نشيني در سفارت انگليس برلب هاي مردم نشست و مبلّغان و كوشندگان اين راه هم همانگونه كه گفته شد، روشنفكران و تحصيلكردگان غرب رفته يا روشنفكران سكولار يا بابي مسلك بودند.
يكي از مهم ترين فعالان در اين عرصه ميرزاملكم خان ارمني - پدر فراماسونري ايران(105) - است و از ديگر افرادي كه در اين زمينه تلاش و فعاليت بسيار داشتند و با مقالات و نوشته هاي خود سعي در تبليغ مشروطيت و دموكراسي از نوع غربي آن مي كردند، بايد از افرادي چون ميرزاآقاخان كرماني و شيخ احمد روحي نام ببريم كه به اتهام دخالت درترور نافرجام «ناصرالدين شاه» به دستور محمدعلي ميرزاي وليعهد در تبريز كشته شدند. نكته جالب و در خور توجه پيرامون ميرزاآقاخان كرماني و شيخ احمد روحي اين است كه هردو پيرو فرقه ضاله «باب» و داماد ميرزا يحيي صبح ازل - سركرده فرقه «بابي هاي ازلي» و برادر بهاءالله - بودند. براين گروه بايد نام ميرزا يحيي دولت آبادي را هم افزود. او هم از گروه بابيان مشروطه خواه و فعالان نهضت مشروطه خواهي در ايران بود. ميرزا يحيي دولت آبادي در خانواده اي بابي به دنيا آمد و پدرش مأمور و نماينده امور حسبيه ميرزا يحيي صبح ازل در ايران بود و هرساله وجوهات به اصطلاح شرعيه «بابي ها» راجمع آوري مي كرد و براي «ميرزا يحيي صبح ازل» به قبرس مي فرستاد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
104 -نورالدين چهاردهي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص .131
105- عبداله شهبازي طي مقاله اي درفصلنامه تاريخ معاصر ايران، ش 27، ص 13، چنين نوشته است: مانكجي هاتريا بنيادگذار واقعي اولين سازمان فراماسونري ايران (فراموشخانه) است كه به دليل فقدان تحقيقات بنيادين در اين زمينه تأسيس آن به غلط به ميرزا ملكم خان نسبت داده شده است.

+ نوشته شده در  ساعت   توسط مرکز مطالعات فرهنگی سیاسی  |  یک نظر


آنچه به عنوان نتيجه اين بحث عايد مي گردد اين است كه در حقيقت انقلاب مشروطيت را روحانيون مسلمان به ثمر رساندند اما اين انقلاب در نيمه راه توسط عده اي از روشنفكران سكولار بابي و بهايي از مسيراصلي خود خارج شد و سرانجام آن به ديكتاتوري رضاخان رسيد.
به طوركلي در انقلاب مشروطيت تغييرساختار دولت و تبديل ديكتاتوري به شكلي از حكومت عادلانه هدف مردم بود. تا آن زمان نظريه مدوني در مورد حكومت اسلامي وجود نداشت ولي روش دموكراسي غربي طرحي آماده و آزمايش شده در كشورهاي اروپايي بود. به همين سبب با فشار روشنفكران غرب زده بويژه پيروان بابيگري و بهاييگري، مشروطه جايگزين تفكر عدالتخواهانه اسلامي شد.
تروريسم ؛ مشخصه بهائيان
تروريسم سياسي در تاريخ معاصر ايران از اواسط دهه 840 م/1260 ق، با بابيگري آغاز شد و چنان با بابيگري پيوند خورد كه در دوران متأخر قاجار نام «بابي» و «تروريست» مترادف بود. بابي ها ترور اميركبير را طراحي كردند و در شوال 1268 ق، به ترور نافرجام ناصرالدين شاه دست زدند. از آن پس اين شيوه در ايران تداوم يافت و بويژه در دوران انقلاب مشروطه و پس از آن اوج گرفت. بهائيان در عتبات نيز بيكار نبودند و سيداسدالله مازندراني در عتبات به جرم سوءقصد به آيت الله خراساني گرفتار شد.
(106)فعاليت هاي تروريستي دوران مشروطه و پس از آن با نام سردار محيي، احسان اله خان دوستدار، اسداله خان ابوالفتح زاده، ابراهيم خان منشي زاده و محمدنظرخان مشكات الممالك در پيوند است.
فعاليت هاي مخفي اسداله خان ابوالفتح زاده (سرتيپ فرج قزاق) و ابراهيم خان منشي زاده (سرتيپ فرج قزاق) و محمدنظر خان مشكات الممالك از سال 1323 ق. و با عضويت در انجمن مخفي معروف به «بين الطلوعين» آغاز شد كه جلسات آن در خانه ابراهيم حكيمي (حكيم الملك)، نخست وزير بعدي دوران پهلوي، برگزار مي شد و بسياري از اعضاي آن بابي ازلي و چند تن نيز بهائي بودند.
عضويت در اين انجمن و فعاليت هاي بعدي ابوالفتح زاده و منشي زاده و مشكات الممالك (بهائي) و ازليهاي عضو انجمن فوق را بايد بخشي از عملكرد شبكه توطئه گر وابسته به اردشير ريپورتر ارزيابي كرد. اعضاي اين انجمن، اعم از ازلي و بهائي، پس از تأسيس سازمان ماسوني لژ بيداري ايران (1325 ق. / 1907 م) در پيرامون آن مجتمع شدند و مشكات الممالك صندوق دار لژ بيداري ايران بود.
از ذيقعده 1323 ق. اين فعاليت با عضويت اسداله خان ابوالفتح زاده و برادرش سيف اله خان و ابراهيم خان منشي زاده در «انجمن مخفي دوم» تداوم يافت. در اين انجمن سيدمحمدصادق طباطبايي (پسر آيت الله سيدمحمد طباطبايي)، ناظم الاسلام كرماني (نويسنده كتاب «تاري بيداري ايرانيان» و آقا سيدقريش (از اعضاي بيت سيدمحمد طباطبايي) و شيخ مهدي(107) (پسر آيت الله شيخ فضل الله نوري) عضويت داشتند. در همين زمان گرايش هاي تروريستي برخي اعضاي اين انجمن كاملاً مشهود بود. براي مثال، در يكي از جلسات انجمن مسئله قتل آيت الله سيد عبدالله بهبهاني مطرح شد كه با مخالفت سيدمحمد صادق طباطبايي مواجه گرديد. اندكي بعد، ارباب جمشيد جمشيديان (دوست صميمي و محرم اردشير ريپورتر) به عضويت اين انجمن درآمد.
گروه تروريستي فوق، سرانجام، شكل نهايي خود را يافت و به عمليات آشوبگرانه و تفرقه افكنانه اي چون ترور نافرجام شي فضل الله نوري (16 ذيحجه 1326 ق. ) دست زد.
عامل اين ترور كريم دواتگر بود كه به همراه افراد ديگري از جمله ميرزا محمد نجات خراساني - عضو فرقه بهائي و مرتبط با سفارت انگليس كه مشهور به فساد بود - دستگير شد. «نجات» نيز عضو كميته «بين الطلوعين» بود. به گفته سيدحسن تقي زاده، «اسمارت»، نماينده سفارت انگليس، در جلسات بازجويي از محمد نجات شركت مي كرد و مواظب بود كه «نتوانند به ميرزا محمد زور بگويند». طبق گزارش سر جرج باركلي به سر ادوارد گري، وزير خارجه انگليس، در جريان اين بازجويي كريم دواتگر تلويحاً حسينقلي خان نواب، برادر عباسقلي خان كارمند سفارت انگليس، را به ترور مربوط كرد. حسينقلي خان نواب نيز از نزديكان و محارم اردشير ريپورتر، رئيس شبكه اطلاعاتي حكومت هند بريتانيا در ايران، بود.
پس از آن ابوالفتح زاده و برادرانش و ساير اعضاي گروه تروريستي و آشوبگر فوق، از جمله كريم دواتگر، در روستاي قلهك، كه در آن زمان در ملكيت سفارت انگليس بود و دولت ايران بر آن نظارت نداشت، مستقر شدند. در اول جمادي الثاني 1327 ق. ابوالفتح زاده و منشي زاده، همراه با زين العابدين خان مستعان الملك، گروه تروريستي جديدي تشكيل دادند موسوم به كميته جهانگير. ابوالفتح زاده و مستعان الملك و ميرزا محمدنجات از جمله اعضاي «محكمه انقلابي» بودند كه حكم اعدام مجاهد نستوه شهيد شيخ فضل الله نوري را صادر كردند. دادستان اين محكمه شيخ ابراهيم زنجاني بود كه تحت تأثير ميرزا مهدي خان غفاري كاشي (وزير همايون)، عضو فرقه بهائي، قرار داشت.
در رجب 1328 ق. حادثه قتل سيد عبدالله بهبهاني رخ داد كه عاملان آن وابسته به شبكه تروريستي ابوالفتح زاده و منشي زاده بودند. يكي از ضاربان بهبهاني فردي به نام حسين لله بود كه بعدها با ابوالفتح زاده و منشي زاده و مشكات الممالك در كميته مجازات همكاري كرد. پس از اين واقعه، ابوالفتح زاده به اروپا گريخت، مدتي بعد به ايران بازگشت و به عنوان متصدي گردآوري ماليات منطقه ساوجبلاغ و شهريار منصوب و اندكي بعد معزول شد كه ابوالحسن علوي اين عزل را نتيجه تبليغات بهائيگري ابوالفتح زاده مي داند.
در ذيقعده 1334، ابوالفتح زاده و منشي زاده و مشكات الممالك عمليات خود را در قالب گروه جديدي به نام كميته مجازات آغاز كردند و به چند فقره قتل، همراه با انتشار اعلاميه هايي دست زدند كه بازتاب اجتماعي و سياسي فراوان داشت.
(108)«كميته مجازات» پايگاه بهائيان يكي از مهم ترين پديده هاي دوران انقلاب مشروطيت ترورهاي مرموز و به هم پيوسته اي است كه با محوريت «كميته مجازات» صورت مي گرفت. تا چندي قبل عده اي اعتقاد داشتند كه اين تروريست ها در شمار افراد انقلابي سرخورده ازعدم تحقق آرمان هاي مشروطه بودند كه از روي ناچاري و يأس فكري - ايدئولوژيك به سمت آشوبگري و آنارشيسم و ترور كشيده شده اند. اگر به رويدادهاي تاريخي با دقت نگاه كنيم، متوجه مي شويم اين تحليل كه در سريال «هزاردستان» - ساخته علي حاتمي - نيز به مخاطب القأ شده درست نيست و اقدامات تروريستي اين گروه از همان ابتداي مشروطه خواهي آغاز شد. مانند ترور نافرجام شيخ فضل الله نوري توسط يكي از سركردگان كميته مجازات به نام كريم دواتگروپس از آن ترور افرادي چون سيدعبدالله بهبهاني. به عبارت بهتر بايد گفت برنامه آشوبگري و ترور اين گروه زماني آغاز شدكه هنوز مشروطه خواهي بهار خود را سپري مي كرد و مردم و انقلابيون در اوج خوش بيني به مشروطيت بودند و هنوز مقوله اي به نام سرخوردگي مطرح نبود. اين افراد به هيچ وجه و با هيچ معياري از نيروهاي انقلابي يا سرخوردگان مشروطه نبودند. اما عامداً و آگاهانه در اعلاميه هاي «كميته مجازات» تلاش مي شد تا انگيزه آنها ديني وانقلابي وانمود گردد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
106 -نورالدين چهاردهي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص .30
107- پدر دكتر نورالدين كيانوري از رهبران حزب توده.
108- عبداله شهبازي، فصلنامه تاريخ معاصر ايران، ش 27، صص 38-.43

+ نوشته شده در  ساعت   توسط مرکز مطالعات فرهنگی سیاسی  |  3 نظر


وجه بهايي بودن اعضاي كميته مجازات و نقش مخفي و قابل توجهي كه فرقه ضاله بهائيت در اين ايام و در راستاي تحقق سياست هاي استعماري بريتانيا برعهده داشت، مسأله مهم و قابل تأملي است، عمليات تروريستي و قتل هاي پشت سرهم دوران مشروطه از مهم ترين عوامل در ايجاد يك بحران عظيم و عميق است كه تأثيرات رواني و تبليغي و فرهنگي عظيمي برجاي گذاشت و در فاصله چهارسال آنچنان بي تفاوتي درجامعه به وجود آورد و ساخت سياسي كشور را چنان خنثي و آلوده كرد كه در نهايت با هجوم چند صدنفر قزاق به سركردگي رضاخان ميرپنج از قزوين، پايتخت كشور به سادگي و بي هيچ مقاومتي به تصرف آنها درآمد و با سقوط حكومت قاجار، مشروطيت به سرنوشت شوم ديكتاتوري پهلوي دچار گرديد.
اين موضوع كه اعضاي كميته مجازات از پيروان فرقه بهائيت بودند و با طرح و برنامه استعماري به صحنه فراخوانده شده بودند يك ادعا نيست و اسناد ومدارك متعددي براي اثبات آن در دست است.
برخي نويسندگان نيز عمليات كميته مجازات را اعتراض انقلابي در مخالفت با قرارداد 1919 و دولت وثوق الدوله خوانده اند و اين درحالي است كه كميته مجازات در زمان اولين دولت وثوق الدوله در سال 1295 ش. / 1916م. و در اوج وقايع پس از صدور فرمان مشروطيت تأسيس شد و تنها پنج ماه (تا پاييز 1296/1917) فعاليت كرد. بنابراين، عملكرد آن ربطي به قرارداد 1919 نداشت. (109) بنيانگذاران و اعضاي اصلي اين كميته از افرادي چون سرتيپ اسدالله خان ابوالفتح زاده، سرتيپ ابراهيم خان منشي زاده(110) (كه هردو از اعضاي قديمي بريگاد قزاق بودند)، محمدنظرخان مشكوه الممالك، احسان الله خان دوستدار، ميرزامحمدخان نجات خراساني، سردارمحيي (برادر ميرزاكريم خان رشتي، جاسوس معروف انگليس) كريم دواتگر و ميرزاعلي اكبر ارداقي تشكيل مي شد كه زندگينامه همه آنها بشدت آلوده واكثر آنها از پيروان فرقه ضاله بهائيت بودند. هسته مركزي كميته مجازات ابوالفتح زاده (به عنوان رئيس كميته) و منشي زاده و مشكات الممالك بودند و مهدي بامداد در كتاب شرح حال رجال ايران، سرتيپ اسدالله خان ابوالفتح زاده و سرتيپ ابراهيم خان منشي زاده را از پيروان فرقه بهائيت معرفي مي كند. (111) اين موضوع را عبدالله متولي نويسنده كتاب كميته مجازات نيز تأييد مي كند و افزون بردونفر نامبرده، مشكوه الممالك را هم پيرو اين فرقه مي داند. (112) پس از ترور اسماعيل خان رييس سيلوي تهران، شبنامه اي از سوي «كميته مجازات» منتشر مي گردد كه مسؤوليت اجراي اين ترور را برعهده گرفته و ضمن بيان شعارهاي ظاهراً انقلابي ساير افراد و مسؤولان را به مرگ تهديد مي نمايد.
يكي از اعضاي «كميته مجازات» به نام ميرزاعلي اكبر ارداقي درخاطرات خودبه اين شبنامه اشاره مي كند و مي نويسد:
«انتشار اين شبنامه به مراتب از قتل ميرزااسماعيل خان بيشتر توليد وحشت و اضطراب كرد. من و عمادالكتاب افراد گمنامي بوديم و سه نفر ديگر نيز بهايي بودند. لذا اين خود موجب شد كه كسي درباره ما پنج نفر سوءظني نبرد. . . »(113)مدتي بعد، اعضاي كميته شناسايي و چند تن از ايشان دستگير شدند. ابوالفتح زاده و منشي زاده در 26 ذيقعده 1336 قمري، به شكلي مرموز در سمنان به قتل رسيدند و احسان الله خان دوستدار به قفقاز گريخت. مشكات الممالك نيز پس از مدت كوتاهي آزاد شد.
در زمان دستگيري اعضاي كميته مجازات، فرقه بهائي در دستگاه نظميه از چنان نفوذي برخوردار بود كه بتواند پرونده را به شيوه دلخواه خود فيصله دهد. نفوذ بهائيان در نظميه از زمان رياست كنت دو مونت فورت بر نظميه تهران آغاز شد. عبدالرحيم ضرابي(114) (بهائي كاشاني) معاون او و كلانتر تهران بود و به اين دليل به عبدالرحيم خان كلانتر شهرت داشت. (115)پس از دستگيري اعضاي كميته مجازات، احمدخان صفا، مسؤول پرونده فوق در نظميه، به شكلي مرموز به قتل رسيد. در اين زمان، گروهي به نام «كميته سيمرغ» طي اطلاعيه اي خطاب به رئيس الوزرا قتل صفا را ناشي از مماشاتي دانست كه دولت در قبال بهائيان در پيش گرفته. گروه فوق مدعي بود كه در تنظيم پرونده تنها نام ابوالفتح زاده و منشي زاده كه بر خلاف ميل مسؤولان دولت تصادفاً به تله افتاده اند، ذكر شده و در مورد مشاركت ساير بهائيان مسكوت مانده است. در اين اعلاميه چنين مي خوانيم:
«احسان الله خان، قاتل منتخب الدوله و احمد آقاي روحي و ميرزا ضيأالله كه عضو عمده كميته تروريست بودند، هر كدام در يك محلي مشغول عيش و نوش مي باشند. . . ما، كه بر تمام احوال و اسرار اطلاع داريم، نخواهيم گذاشت كه كابينه وزرا از طايفه (بهائي)تشكيل شود زيرا كه اينها شروع به وزيركشي هم خواهند كرد تا اينكه ديگر كسي زير بار وزارت نرود و ميدان را براي خود مصفا نمايند. . . اين رشته سر دراز دارد». (116)ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
109- عبداله شهبازي، فصلنامه تاريخ معاصر ايران، ش 27، پاييز 82، صص 45 و .46
110- يكي از سه پسر ميرزا ابراهيم خان منشي زاده، به نام داوود منشي زاده، در سال هاي پس از شهريور 1320 به تأسيس گروه فاشيستي سومكا دست زد. اين گروه با نظاميان عالي رتبه وابسته به سازمان اطلاعاتي انگليس، به رهبري سرلشكر حسن ارفع، رابطه تنگاتنگ داشت و اقدامات آن بخشي از عمليات شبكه فوق به شمار مي رفت. (عبداله شهبازي، فصلنامه تاريخ معاصر ايران، ش 27، ص 46، به نقل از ظهور و سقوط پهلوي، ج 2، ص 440).
111- مهدي بامداد، شرح حال رجال ايران، جلد اول، ص 112 و يغما، سال 5 (1331)، ص .134
211- فصلنامه تاريخ معاصر ايران، شماره .27
113- خاطرات علي اكبر ارداقي، ص .51
114- عبدالرحيم ضرابي با مانكجي هاتريا، رئيس شبكه اطلاعاتي بريتانيا در ايران، مرتبط بود و كتاب تاريخ كاشان را به سفارش مانكجي نوشت. عبدالرحيم خان ضرابي از اعضاي خاندان سپهر و از خويشان مورخ الدوله سپهر است و پدر عليقلي خان نبيل الدوله بهائي معروف كه از دوستان عباس افندي و سال ها كاردار سفارت ايران در ايالات متحده آمريكا بود. عليقلي خان ضرابي (نبيل الدوله) نيز در جواني در سفارت انگليس در تهران كار مي كرد. وي در آمريكا يكي از ماسون هاي بلند پايه شد و در طريقت اسكاتي كهن به درجه سي و سوم (عالي ترين درجه ماسوني) رسيد.
115- عبداله شهبازي، فصلنامه تاريخ معاصر ايران، ش 27، صص 44-.45
116- عبداله شهبازي، تاريخ معاصر ايران، ش 27، صص 44 - 45، به نقل از آرشيو مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، پرونده 43850 - ن.

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۱/۰۵/۲۲ساعت ۱۲ ب.ظ  توسط احمد غزالی 09116249701 فوتبال قائم شهر  |