آيا اين نوشته ها به هذيان يك تبدار شبيه نيست؟!(55)البته اسلوب نگارش فارسي او از لحاظ رواني و سادگي و عمق معني!!، عيناً مانند نوشته هاي عربي وي است و در اين آثار جز بعضي حروف و روابط، ديگر كلمه فارسي ديده نمي شود و اسلوب جمله بندي به صورت جمله هاي زبان عربي ولي مغلوط است به طوري كه اغلب اوقات فهم آن غير ممكن است. به خصوص كه به رمز و كنايه صحبت مي كند. مثلاً در خطاب به ملا محمدعلي ملقب به قدوس مي گويد: «يا محمد قبل علي» يا اين كه خود را «ذات حروف السبع» مي خواند (حروف كلمه علي محمد هفت است) و گاهي هم برابر عددي اسامي را مي نويسد. اينك جملاتي چند از كتاب بيان فارسي وي، تا اسلوب فارسي نوشتن او نيز روشن شود:
از بيان فارسي باب اول از واحد ثاني«شبهه اي نيست كه هر مرآتي كه مقبل شمس مي شود، خود مستشرق مي شود والا خود بنفسه طالع مي شودو غارب مي گردد و عز كل است كه به ثمره وجود خود كه فوز بلقأالله و ايمان به آيات اوست برسند والا خود شئي باطل مي گردد بنفسه و همين شجره است كه غرس شجره قرآن را در افئده مردم نمود، از براي امروز و امروز كل خود را نسبت به او مفتخر و معزز مي داند و مي كنند آنچه كه مي كنند و اين است معني لاحول و لا قوه الا باالله در تشريع الا اگر اين نسبتي كه حقيقت ندارد، از خود سلب نمايند به قدر ذبابه قدرت ندارند. . . ».
از بيان باب السابع من الواحد الثاني
«خداوند طين را بيت خود قرار داده كه كسي كه يوم قيامت عرض بر شجره حقيقت مي شود، از اقرار به عرض او و از لقأ او به لقأ او مستبعد نگشته و تسع تسع عشر عشر آني از يوم قيامت بهتر است از آنچه سنين ما بين القيامتين مي گذرد». (56)بعضي از فروع تعاليم باب
- تمام كتب ديني و اخلاق و ادبي و علمي بايد محو و نابود شوند! تنها كتاب «بيان» معتبر مي باشد و با وجود آن، نبايد به كتب و آيات و تفاسير و دليل و برهان هاي ديگر رجوع نمود و به آنها ايمان آورد!
در كتاب جنات نعيم اشراق خاوري، جلد اول كه اشعار نعيم(57) را نقل كرده آمده است:
«بر تو فرض است جز كتاب بيان
محو كل كتب حديث و قديم
». (58)بهائيان با وجود آنكه ميرزا حسينعلي در لوحي مندرج در كتاب «مائده آسماني» و در كتاب «ايقان»(59) و «سوره الملوك» جزماً اعتراف و اذعان مي دارد كه قرآن به هيچ وجه و صورتي تحريف درآن راه نيافته و قرآن تمام بوده و اكنون نيز همان است كه بوده است، «بيان» را ناس قرآن و «اقدس» را ناسخ «بيان»(60) مي دانند.
زعما و مبلغان بهايي، درپاسخ اين سؤال كه چرا «بيان ناسخ قرآن است؟» عموماً پاسخ مي دهند: به دليل تحريف قرآن مجيد.
و اين در حالي است كه عبدالحميد اشراق خاوري عقيده بهائيت را در خصوص شبهه تحريف قرآن مجيد، چنين اذعان مي دارد:
«به صراحت در الواح الهيه نازل گرديده كه قرآن مجيد تمام و كامل و از دستبرد سارقين و مغرضين محفوظ است». (61)البته لازم به ذكر است كه به گفته نورالدين چهاردهي كتب اساسي و مهم ازلي ها و بهائي ها جز نشريات جديد در دسترس پيروانشان قرار نمي گيرد. (62)
برخي از تعاليم بابيت: - واجب است انهدام و نابودي تمام ابنيه و بقاع روي زمين از كعبه و قبور انبيأ و ائمه و تمام مساجد و. . . هر بنايي كه به نام ديانت ساخته مي شود.
- واجب است بر سلاطيني كه به دين باب روي مي آورند، خانه علي محمد باب در شيراز را كه در آن تولد يافته و زندگي كرده، به گونه اي خاص بنا كنند كه از بيرون نود و پنج درب داشته باشد و از ميان نود درب و آنقدر وسعت داشته باشد كه تمام شيراز را دربر گيرد و زماني كه اهل دنيا به حج بابيگري مي روند گنجايش آن را داشته باشد. علاوه بر آن خانه شيراز كه «كعبه» مي شود، هيجده بقعه رفيع ديگر بر قبر هيجده حروف حي كه مؤمنين او هستند بنا نمايند. . . .
- حج كعبه شيراز بر تمام مردان پيرو باب واجب است و نيز بر همه مردان و زنان شيراز.
- سال 19 ماه، ماه 19 روز، روزه 19 روز و روز عيد فطر اول نوروز است!(63)- ازدواج با محارم غير از زن پدر، حلال مي باشد.
- معاملات ربوي آزاد و حلال است.
- حجاب زنان ملغي مي باشد (و بي حجابي آزاد و حلال).
- دخالت در سياست ممنوع مي باشد. (64)- حقوق و وظائف شرعيه بر دو قسم است، قسمي مانند نماز و روزه و غيرهما فردي و شخصي است و قسمي مانند شركت در انتخابات محافل روحانيه و امور عمومي امري وظيفه اجتماعي است.
در قسمت اول انجام فرائض شرعيه از ابتداي سن بلوغ كه اول شانزده سالگي است بر دختر و پسر متساوياً فرض و واجب است و در قسمت دوم انجام تكاليف اجتماعي پس از پايان بيست و يك سالگي و ورود به بيست و دو سالگي كه سن بلوغ اجتماعي آن هم بر پسر و دختر متساوياً واجب است. (65)«عبدالبهأ» در مورد تفاوت حقوقي مردان و زنان در فرقه بهائيت مي گويد:
«در شريعت. . . نسأ و رجال در جميع حقوق متساويند مگر در بيت العدل عمومي زيرا رئيس و اعضاي بيت العدل به نص كتاب رجالند. . . . »(66)ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
55 -البته روانشناسان مي توانند با بررسي آثار باب، نوع بيماريهاي رواني او را مشخص و در كنار كتب و اسناد تاريخي به نسل هاي آينده ارائه نمايند.
56 -عبدالحسين نوايي، فتنه باب، صص 155-.150
57 - محمد نعيم بزرگترين شاعر حزب بهائي، كارمند سفارت انگليس در تهران و پدر عبدالحسين نعيمي- از جاسوسان نفوذي انگليس در ميان جنگلي ها و جاسوس رسمي انگليس- است.
ميس لمبتون از دوستان نزديك عبدالحسين نعيمي بود كه همكاري صميمانه اي با هم داشتند.
58 -نورالدين چهاردهي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص .174
59 -سيدمحمدباقر نجفي، نويسنده كتاب بهائيان در ص 466 كتاب مي نويسد: در مقابله اي كه مؤلف كتاب از نسخه خطي زين المقربين و چاپ اول ايقان با ديگر چاپ هاي بعدي به عمل آورد حدود 491 مورد اختلاف پيدا شد!
60- حسينعلي ميرزا پس از دعوي من يظهره اللهي، جهت مريدانش، كتاب احكام بهائيان را به نام «اقدس» تحرير و ارائه داد و به گفته ابوالفضل گلپايگاني، كتاب اقدس در مقام تطبيق با كتاب «بيان» در اصول و فروع، با يكديگر چنان مختلف و متفاوتند كه انجيل با تورات و كعبه با سومنات. به نقل از كتاب بهائيان، نوشته سيدمحمدباقر نجفي، ص .445
61- كتاب «محاضرات»، عبدالحميد اشراق خاوري، ص .1093
62- نورالدين چهاردهي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص .108
63 -سعيد زاهد زاهداني، بهائيت در ايران، صص 103-.100
64- سعيد زاهد زاهداني، بهائيت در ايران، به نقل از مجموعه الواح ميرزا حسينعلي نوري، صص 3 و .4
65- احمد يزداني، مقام و حقوق زن در ديانت بهائي، ص .152
66- احمد يزداني، مقام و حقوق زن در ديانت بهائي، ص .95

+ نوشته شده در  ساعت   توسط مرکز مطالعات فرهنگی سیاسی  |  5 نظر


البته اين تساوي ادعايي بيش نبوده و موارد متناقض متعددي در كتب آسماني(!!) اين فرقه وجود دارد. به طور مثال در كتاب بهأالله، اقدس، فرزندان دختر به كلي از ارث محرومند:
«قرار داديم خانه مسكوني و البسه خصوصي ميت را براي اولاد ذكور و اولاد اناث و ورثه ديگر حق ندارند. به درستي كه اوست عطا كننده فياض».
و حتي در سلام و جواب سلام نيز در اين فرقه ميان زن و مرد احكام متفاوتي وجود دارد:
«باب پنجم از واحد ششم بيان در حكم تسليم است كه سلام بدهند مردها به الله اكبر و جواب بدهند به الله اعظم و زن ها سلام بدهند به الله ابهي و جواب بدهند به الله اجمل».
و درباره حج نيز آمده است:
«حج بيت كه بر رجال است و بيت اعظم در بغداد و بيت نقطه در شيراز مقصود است. هر يك را كه حج نمايند كافي است. هر كدام كه نزديك تر به هر بلد است اهل آن بلد آن را حج نمايند». (67)و تمام اين مطالب در حالي است كه:
«از جمله اساس بهأالله ترك تعصب وطني و تعصب مذهبي و تعصب جنسي و تعصب سياسي است». (68)و در مكاتيب عبدالبهأ آمده:
«اي احبّاي الهي از رائحه تعصب جاهلانه و عداوت و بغض عاميانه و اوهام جنسيّه و وطنيه و دينيّه كه به تمام مخالف دين الله و رضاي الهي و سبب محرومي انساني از مواهب رحماني است بيزار شويد. . . و به هر نفسي از هر ملت و هر آئين و هر طايفه و هر جنس و هر ديار ادني كرهي نداشته باشيد بلكه در نهايت شفقت و دوستي باشيد. . . ». (69)در باب خامس عشر از واحد هشتم بيان آمده است:
«بر هر كس از پيروان باب واجب است كه براي طلب اولاد ازدواج كند، اما اگر زن كسي باردار نشد حلال است براي حامله شدن او از يكي از برادران بابي خود ياري بگيرد! ولي نه از غير بابي». (70)و در باب 4 از واحد هشتم بيان نيز چنين آمده:
«هر چيزي بهترين آن متعلق به نقطه (يعني خود باب)و متوسط آن متعلق به حروف حيّ(هيجده تن ياران باب) بود و پست ترين آن براي بقيه مردم است». (71)كه اين دستورات نيز حاكي از مساوات و عدالت اجتماعي شريعت باب مي باشد!
اما علاوه بر شواهد تاريخي، احكام زير نيز گوشه اي از تعصبات جاهلانه آنها به فرقه ضاله بهائيت را نشان مي دهد:
«واجب است بر هر مسلماني كه در دين بيان به سلطنت مي رسد اينكه احدي را در زمين خودش باقي نگذارد از غير مؤمن به دين بيان و همچنين اين حكم(يعني كشتن تمام افراد) بر تمام افراد مؤمنين به دين بيان واجب است». (72)«كن شعله النار علي اعدائي و كوثر البقأ لاحبائي». (73){بر دشمنانم شعله آتش باش و براي دوستانم كوثر بقأ (آب حيات باش)}.
«غير از مؤمنين به بيان هر كس هر چه دارد بايد از او گرفت و اگر بعداً داخل در دين بيان شد بايد به او رد نمود!!». (74)آنها حتي ميان زنان شهري و روستايي بهائي نيز تبعيض قائل مي شوند. چنانچه در كتاب بيان باب هفتم واحد ششم در نكاح آمده است:
«جايز نبودن مهر براي اهل شهر بيش از نود و پنج مثقال طلا و براي اهل ده بيش از نود و پنج مثقال نقره».
و بهأالله نيز در كتاب اقدس، علاوه بر كاهش مهريه بر اين تبعيض آشكار صحّه مي گذارد:
«تحقق پيدا نمي كند مصاهرت و ازدواج مگر با تعيين مهر به تحقيق تقدير شده است از براي شهرها نوزده مثقال طلا و از براي دهات نوزده مثقال نقره».
در آئين بهائيان از برخي اعمال زشت چون، زنا كردن به وسيله جزا دادن و واريز پول به بيت العدل جلوگيري مي شود. چنانچه كتاب اقدس حد زاني و زانيه را چنين تعيين كرده:
«خدا حكم كرده است بر هر زاني و زانيه ديه مسلمه را به بيت العدل بدهد و آن نه مثقال طلاست!».
البته براي بار دوم بايد دو برابر جريمه دهند كه به قول نورالدين چهاردهي چنين جريمه اي تا كنون پرداخت نشده است(75) و مشخص است كه چنين جزايي در جلوگيري از اعمال قبيحه و تكرار آن چقدر مؤثر واقع مي شود!
بهائيان درحالي از تعدد زوجات منع شده اند كه حداقل نام چهار همسر بهأ به همراه فرزندان او از اين زنان در تاريخ ثبت شده است.
بهائيان اهميت زيادي براي «زبان اسپرانتو» قائل هستند و وحدت جهاني با يك دولت، يك ارتش، يك پارلمان و يك زبان را تبليغ مي كنند(76) و در عين حال معتقدند:
«در تشكيل اتحاديه آينده ملل يك نوع حكومت ها فوق حكومت ها بايد تدريجاً به وجود آيد كه داراي تأسيسات و تشكيلات وسيعه است»(77)حال آنكه از عقايد مسلم بهائيان اين است كه:
«عقيده بهائي تمركز افراطي و زياده از حدّ امور را در مركز واحد رد مي كند و از هر اقدامي كه براي متّحدالشكل كردن امور اجرا شود اجتناب مي ورزد»(78).
فضل اله مهتدي معروف به صبحي، كاتب وحي! بهائيان، مي نويسد:
«موقعي بعضي از مطلعين شرقي و اروپائيان از (عبدالبهأ). . . سؤال كردند كه شما بهأاله را چه مي دانيد در جواب گفت: «ما بهأاله را اول مربي عالم انساني مي دانيم» و نيز اوقاتي كه شوقي افندي به اروپا رفته بود در ضمن لوحي كه اصل آن به خط اين بنده است عبدالبهأ او را فرمود كه با پروفسور برون (ادوارد براون) مستشرق انگليسي وقت ملاقات سخن از امر بهائي به ميان نياورد و هر كه بپرسد شما بهأاله را چه مي دانيد جواب مي گويد كه ما بهأاله را اول معلم اخلاق مي دانيم؟»(79)البته معلم اخلاقي كسي كه جعفر كذاب، برادر امام حسن عسگري(ع) را صادق مي داند(80) بايد هم بهأاله باشد كه بودا و كنفسيوس را پيغمبر مي دانست. (81)ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
67 -رياض قديمي، گلزار تعاليم بهائي، به نقل از رساله سؤال و جواب، ص .147
68- رياض قديمي، گلزار تعاليم بهائي، ص 366، به نقل از مجموعه خطابات.
69- رياض قديمي، گلزار تعاليم بهائي، صص 367-366، به نقل از مكاتيب عبدالبهأ.
70- يحيي نوري، خاتميت پيامبر اسلام و ابطال تحليلي بابيگري، بهائيگري، قاديانيگري، ص .59
71- يحيي نوري، خاتميت پيامبر اسلام و ابطال تحليلي بابيگري، بهائيگري، قاديانيگري، ص .59
72- باب ششم از كتاب بيان.
73 -بهأالله، لوح احمد.
74- باب پنجم از كتاب بيان.
75- نورالدين چهاردهي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص .132
76- خبرگزاري فرانسه، مورخه 6/1/.1374
77- جامعه عمومي دنيا، از انتشارات لجنه جوانان بهايي طهران، 1338 شمسي، ص .18
78 -راهنماي احباي الهي در ترويج و انتشار امرالله، ص .45
79- مهتدي، فضل اله، خاطرات صبحي درباره بهائيگري، چاپ سوم، 1344، چاپخانه علميه تبريز، ص .133
80- نورالدين چهاردهي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص 110، به نقل از كتاب مقام شعر در اديان، تأليف روح اله مهراب خاني. مهراب خاني همچنين در ص 57 كتاب مي نويسد كه بهأ زرتشت را پيغمبر بر حق مي داند.
81- نورالدين چهاردهي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص 130، به نقل از كتاب امر و خلق، فاضل مازندراني ص .348

+ نوشته شده در  ساعت   توسط مرکز مطالعات فرهنگی سیاسی  |  13 نظر


صبحي درباره عقايد بهائيان مي نويسد:
«خوانندگان گرامي ما بايد بدانند كه هر چند در امر بهائي دعوت از شئون خاصه اشخاص مخصوصي نيست بل عموم بايد از اين هنر نصيبي داشته باشند تا هر كس به قدر استعداد خود بر حقيقت اين دين استدلالي كند ولي بعضي از نفوس خصوصاً براي اين كار و بالاخص براي سير و سفر انتخاب مي شوند. دعوت كننده را مبلغ دعوت شده را مبتدي قبول را تصديق مبتدي بهائي شده را مصدق و نفس عمل را تبليغ گويند و براي اين كار از ديرزماني مجالسي با اسم مجالس درس تبليغ دائر كرده كه در آن جوانان را طريق محاوره و مخالطه مردمان بيان دليل و برهان حقانيت اين امر را مي آموزند و چنانكه معلوم است اين تعليم و تعلم از روي مبناي منطق و مقدمات و مبادي علمي نيست به اين معني كه بي هيچ گونه زحمتي همينكه شخص مختصر سوادي پيدا كرد مي تواند آن ادله را بياموزد و حتي از افواه فرا گيرد و چون منحصر در مسائلي چند است آموختنش دشوار نيست و جميع كتب استدلاليه اين قوم بر محور آن دور مي زند و امهات آن عبارتست از: ادعا كتاب نفوذ بقاي دين و بالاتر از همه كلام رباني و وحي سماويست بدين معني كه اگر شخصي مدعي امري من عندالله گردد و دين و آئيني بسازد و جمعي بدو بگروند و چندي آن ساخته و پرداخته ها دوام كند در صورتي كه صاحب ادعا كلماتي بياورد و آن را برهان صدق خويش قرار داده بدان تحدي كند بلاشك دين گذار برانگيخته از طرف خدا و دين ساخته دست افكار بشر نيست.
بيان اصول اين معاني با شاخ و برگ در صورتي كه مبلغ احاطه با لفاظ داشته باشد رنجي ندارد و زود موفق به گرفتن نتيجه مي شود تنها خاري كه پيش پاي مبلغين پيدا مي شود، يكي مسئله خاتميت است كه بايد به زور و زحمت توجيهاتي كرده نگذارند رسالت و مظهريت در ختمي مرتبت ختم شود و ديگر اين است كه اهل اديان بيشتر معجزات حسيه و آيات اقتراحيه را ما به الامتياز حق از باطل مي دانند و همين را از مدعيان تازه مي خواهند مبلغ بايد با رعايت حال مبتدي به نحو خوشي از اين خواهش بيجا منصرفش گرداند.
يا بگويد اين گونه امور از محالاتست و حق و مظاهر او هر چند قدرت دارند ولي قدرت بر امر محال تعلق نمي گيرد يا بيان كند كه معجزات حسيه را گذشته از آنكه فقط پيروان و معتقدان شخص مدعي باور دارند حجت بالغه دائمه نيستند و مفيد به حال عموم نخواهد بود و يا اظهار دارد كه ارتباط و ملازمتي فيمابين ادعاي رسالت و قدرت رسول بر اعجاز و خرق عادت نيست و بالجمله اگر مبتدي را اين اقوال اقناع نكرد و در طلب معجزه سماجت نمود و بر لجاجت افزود به ناچار بايد نقش ديگري بر كار زد و روي سخن را دگرگون ساخت كه آري ما نيز چون شما برهان حقيقي حقانيت مظاهر حق را همين معجزه مي دانيم و از همين راه به اين امر گرويده ايم و آيات عجيبه و آثار مدهشه ديده ايم ولي چه كنيم قلوب قاسيه سخن حق و صدق ما را باور ندارند و ما را دروغزن و ياوه گو پندارند والا اگر شما معجزات انبيأ قبل را گوش به گوش شنيده ايد ما خود به چشم ديده ايم، اگر شما روايت مي كنيد ما رؤيت كرده ايم، شنيدن كي بود مانند ديدن.
حكايت!
وقتي به خاطر دارم كه مرحوم ميرزا مهدي اخوان الصفا در تبريز با مبتدئي (مبتدي اي) گلاويز شده بود و چنان مقهورش گشته كه گريبان از چنگش به در نمي توانست برد، گفتگوي معجزات برد و سخن از كرامات و خوارق عادات مي رفت و ميرزا مهدي همچنان خاطر مبتدي را به دلايل ديگر معطوف مي داشت اما او منصرف نمي گشت و مي گفت ني اين ادله و براهين مفيد قطع و يقين نيست انبيأ مظاهر قدرت حقند آنچه تو او را محال مي داني در نزد خدا ممكن است و عموم مردمان از انبيأ و اوليأ حتي از قبور و مشاهد آنان كرامت ها و خارق عادت ها ديده ميرزا مهدي كه در دست آن مرد بيچاره شده بود گفت: دست از من بازدار كه آنچه گفتي حق و صوابست و ما را نيز عقيدت جز اين نيست ولكن من خواستم كه زحمت تو را كم و راهت را نزديك كرده باشم و گرنه چشمت بينا باد برخيز و تحمل رنج و خرج سفر كن و به عكا برو و هر چه مي خواهي بخواه و ببين آن مرد گفت تو كه رفته اي چه ديده اي گفت هزار عجائب ديده كه يكي از آن براي تو و امثال تو حجيت ندارند ولي اگر ذره اي انصاف با خود داشته باشي يكي از مشاهدات خود را كه با صدها اشخاص در آن شركت داشته ام براي تو مي گويم ديگر تو خود مي داني. خواه از سخنم پند گير و خواه ملال.
يكي از علما در ايام بهأالله بهائي شد و در زمان عبدالبهأ اعراض كرد آن حضرت او را كفتار كرد و بيچاره في الحال كفتار شد و در همان حال بود تا مرد و عموم بهائيان ايران اين قضيه را مي دانند و حتي اكثر در طهران حالت قبل و بعد او را ديده و اكنون از هر بهائي بپرسي آقا جمال چه شد مي گويد كفتار شد و عجيب تر آنكه پسري دارد مصدق اين امر و خود مي گويد كه پدر من چون از امر بهائي اعراض كرد كفتار شد ديگر معجزه از اين بالاتر چه اين قصه را آقا ميرزا مهدي با حالت مخصوص و لحن جدي ادا كرد و باسطوت غريبي از بهائيان حاضر مجلس استشهاد خواست و جواب موافق شنيد كه مبتدي را حال دگرگون شد و از گوشه چشم قطره اشكي بيرون داده پس از عذر گستاخي داخل در اعداد اهل ايمان گشت.
اما شرح قضيه
آقاي جمال نامي بروجردي در لباس اهل علم در ايام بهأالله به اين امر گرويد و به واسطه حسن كفايت و هم صدماتي كه در اين راه ديد مورد توجه بهأ و اهل بهأ گرديد و رفته رفته در دلها چنان جاي گزين شد و شأن و رتبه اي به هم رسانيد كه بهائيان در حقش كرامت قائل شده گرد نعلينش را سرمه چشم مي نمودند و لقمه باقيخوارش را به عنوان تبرك از يكديگر مي ربودند! و بالاخره از طرف بهأ به لقب اسم الله كه مهم ترين القاب اين فرقه است ملقب و به حضرت اسم الله الجمال معروف گشت و جميع بزرگان و ايادي اين امر را به زير خود گرفته برتر از همه گرديد و همچنان مي بود تا در ايام عبدالبهأ به واسطه اختلافي كه بين پسران بهأ بر سر وصايت و وراثت روي داد از آن جمع كناره كرده اعراض نمود و از اين جهت عبدالبهأ او را پير كفتار لقب داد و اين كلمه چنان در بين بهائيان شيوع يافت كه اسم اصلي او از بين رفت و اين آقا جمال را سه پسر بود بزرگ تر از همه حاجي آقا منير كه در اصفهان مي زيست و از پيشوايان دين مبين بود و چون دريافت كه پدرش بابي شده او را تكفير كرد پسر دومش حب الله نام داشت كه بهائيان بغض اللهش مي گفتند و او جواني بود به فضائل آراسته و در همه احوال مطيع پدر و از اوامر و آرأ او به قدر دقيقه اي انحراف نمي جست تا آنگاه كه در حيات پدر بدرود زندگاني گفت.
پسر سوم را آقا جمال از خود نمي دانست و معامله فرزندي با او نمي كرد و او هم بعداً پدري پدر را انكار كرده از او جدا شد و اجمال آن تفصيل به قرار زير است:
اوقاتي آقا جمال در قزوين در خانه سمندر به اتفاق بعضي مبلغين منزل داشت ربابه نامي بود بهائي از اهل خدمت! كه قبول زحمت كرده وسائل آسايش و نظافت مبلغين را فراهم مي ساخت و در مواقع لزوم آنان را تر و خشك مي كرد! چون مدتي از توقف آقايان در قزوين گذشت اهل اندرون ربابه را باردار ديده رب البيت را آگهي دادند و او پس از وقوف و استطلاع بي هيچ تشويش و انديشه مجلس مشاوره سري ترتيب داده چنين صلاح ديدند كه اين بار به در خانه آقا جمال فرود آيد اما او قبول نمي كرد چه همه از اين نمد كلاهي داشتند چرا كلاه به تنهايي سر او برود بالاخره بعدالاخذ والرد. مولود كذايي را به طهران نزد آقا جمال فرستادند و او در خانه پدر به خواري زندگي مي كرد تا روزي كه صداي مخالفت آقا جمال بلند شد به انتهاز فرصت برخورده پدر را گفت از روز نخست راست گفتي كه من پسر تو نيستم من مؤمنم و تو كافر من ثابتم و تو ناقض مرا با تو هيچ نسبت و علاقه نيست اين بگفت و از آنجا يكسر به خانه دائي خود كه مردي سمسار و از بهائيان ثابت و اهل بازار بود رفت و به دست آويز ثبوت و رسوخ بر امر بهأ و سب و لعن بر پدر نه تنها در آن خانه جاي كرد بل جاي همه را گرفت يعني بعد از مدتي دختر دائي كه به زني خواست و ابتدا به شغل صحافي و بعد از فوت دائي به عنوان اينكه پسر متوفي مشاعرش غير مستقيم و جائز نيست اداره تجارت آن مرحوم بر هم خورد در حجره داد و ستد به جاي او مشغول كار شد تا وقتي كه آن اموال در معرض تلف آمد دوباره دكان صحافي باز كرد و به اصل كار خود برگشت. اين بود شرح معجزه كه ميرزا مهدي مرحوم نقل كرد.

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۱/۰۵/۲۲ساعت ۱۱ ق.ظ  توسط احمد غزالی 09116249701 فوتبال قائم شهر  |